بدهی
هامون به نقل از کیهان:
گفت: يكي از همراهان فتنه 88 و دوستان خاتمي با اشاره به شركت وي در انتخابات نوشته است؛ اين اقدام براي خاتمي خيلي پرهزينه بود!
گفتم: شركت خاتمي در انتخابات براي او پرهزينه بود يا وطن فروشي و خيانت و جنايت او در فتنه 88؟!
گفت: نوشته كه شركت خاتمي در انتخابات باعث اعتراض جريانات ضدانقلاب به او شد بنابراين خاتمي براي اين كار خود هزينه زيادي پرداخت كرده است!!
گفتم: يعني اعتراض منافقين و سلطنت طلب ها و بهايي ها و اسرائيلي ها به خاتمي براي او ناراحت كننده بوده است؟! اين كه عذر بدتر از گناه است.
گفت: چه عرض كنم؟! مثل اينكه خود اين يارو هم نفهميده چه مي گويد فقط در پايان مقاله خود نتيجه گرفته كه چون خاتمي براي رأي دادن هزينه كرده است، نظام هم بايد قدر او را بداند!
گفتم: شخصي يك ميليون تومان بدهكار بود و اعتراض طلبكار بلند شده بود. يارو در خانه طلبكار رفت و يواشكي به او گفت؛ اگر 600 هزار تومان از بدهي خود را ماه بعد بدهم، چقدر باقي مي ماند؟ طلبكار جواب داد 400 هزار تومان و يارو گفت؛ اگر399 هزار و نود و هفت تومان را هم 3 ماه بعد بدهم چي؟ و طلبكار گفت؛ فقط هزار تومان باقي مي ماند. در اين هنگام بدهكار با پررويي فرياد زد مرد حسابي! خجالت نمي كشي براي سه تا تك تومني اينهمه سر و صدا راه انداخته اي؟!
درس هاي دور اوّل
شمارش معكوس براي برگزاري دور دوم انتخابات مجلس نهم آغاز شده است و تنها 6 روز زمان باقي مانده تا مردم به مصداق؛ «كار را كه كرد، آن كه تمام كرد» از ميان 130 نفر نامزد انتخاباتي، 65 نفر ديگر را به همراه 225 نفري كه در دور اول (12 اسفند) برگزيدند رهسپار خانه ملت نمايند.
هامون به نقل از کیهان:
بنابراين آنچه در اين ميان بحث را از محور اصلي به مدار فرعي مي كشاند طرح اين پرسش ثانوي است كه آيا دور دوم انتخابات به اهميت دور اول است يانه؟ دور دوم انتخابات ادامه دور اول است و اين «تداوم» و به «اتمام رساندن» مقدم بر آن است كه درباره ميزان اهميت دور اول يا دور دوم به بحث و گفت وگو نشست. از همين روي؛ نكته گفتني كه در اينجا پيش كشيده مي شود اين است كه مردم و انتخاب كنندگان بايد به همان دلايل و عللي كه در دور اول انتخابات شركت كردند در دور دوم نيز مشاركتي درخور و بالا داشته باشند.
آنچه كه در دور اول انتخابات مجلس نهم-12 اسفند- علت و دليل اصلي مشاركت حداكثري مردم را به وضوح نشان داد اعتماد مردم به نظام و ناكام ساختن دشمن بود.
از 6 ماه قبل از انتخابات 12 اسفند اقدامات و تحركات پردامنه دشمن در جهت يك راهبرد مشخص و لايتغير تمركز داشت: «به چالش كشيدن مشاركت».
براي اين استراتژي سرنوشت ساز دشمن به تاكتيك ها و ترفندهاي متعددي دست يازيد تا بر اثر فضاي پرفشار تحميلي بر جمهوري اسلامي به نقطه مطلوب يعني برگزاري انتخابات سرد و بي رمق اميدوار باشد. اما آنچه كه در 12 اسفند به وقوع پيوست تبديل شدن فضاي تهديد به فضاي فرصت بود.
به تعبير رساتر در 12 اسفند بطور مشخص روشن شد كه؛ 1- تحريم دهها تن از مقامات بلندپايه ايران، 2- تصويب سه قطعنامه بر ضد ايران اسلامي در موضوعات هسته اي، تروريسم و حقوق بشر، 3- انتشار گزارش هاي پياپي به بهانه حقوق بشر عليه ايران از جانب بان كي مون، احمد شهيد و كميته سوم مجمع عمومي، 4- تهديدات سياسي و نظامي عليه كشورمان با اين بلوف صهيونيستي- آمريكايي كه «همه گزينه ها روي ميز است»! 5- ترور دانشمند هسته اي كشورمان شهيد احمدي روشن با هدف پمپاژ يأس و دلسردي در ميان دانشمندان جوان و عموم مردم، 6- تحريم بانك مركزي 7- تحريم نفت 8- پروپاگانداي رسانه اي نظام سلطه براي تخريب وجهه ايران اسلامي در محيط بين الملل،
9- پمپاژ شايعات و اتهامات ناروا به ايران جهت مسئله دار كردن الگو بودن انقلاب اسلامي ايران در بستر بيداري اسلامي ملت ها و... همگي نگرفته و نقشه هاي آن نقش بر آب شده است چرا كه مشاركت 64 درصدي يعني ناكامي بزرگ دشمن كه به تعبير رهبر بصير انقلاب، سيلي سخت ملت ايران بر دشمنان بود.
اكنون در دور دوم انتخابات، تمركز دشمن بر چالش مشاركت در انتخابات نخواهد بود چون از يكسو تمام اهرم ها و ترفندها و دسيسه هايي را كه اميد داشت كارگر بيفتد به صحنه آورد ولي نتيجه معكوس يافت و از سوي ديگر؛ عموم مردم با انگيزه مضاعف در همان دور اول بافته هاي دشمن را در «چالش مشاركت» پنبه كردند و به دشمن اثبات نموده اند كه بر همان مشي خودشان در 12 اسفند پافشاري و اصرار دارند.
بنابراين به نظر مي رسد در اين دور از انتخابات دشمن به جاي چالش در مشاركت كه در تحقق آن در دور اول كاملا ناكام بود، براي رقابت ميان نامزدها و جريان هاي سياسي برنامه دارد چرا؟
پاسخ به چرايي اين كارشكني پيچيده نيست. با توجه به اينكه در دور دوم انتخابات، رقابت اصلي ميان دو جبهه متحد اصولگرايان و جبهه پايداري خواهد بود طبيعي است كه خط اختلاف و تشديد شكاف ميان اصولگرايي به عنوان راهبرد اصلي در دستور كار باشد. البته براي نيل به اين مقصود دشمن از راه هاي مختلف و بعضاً از زيرگذرها و مسيرهاي غيراصلي و فرعي تلاش خواهد كرد تا اين اتفاق را عملياتي كند.
بالا گرفتن اختلافات بيرون از رقابت هاي سالم ميان جريان اصولگرايي تا جايي دنبال مي شود كه اين دسيسه به «خطا»هاي بزرگ از سوي نامزدهاي انتخاباتي هر دو جبهه متحد و جبهه پايداري بينجامد تا پس از انتخابات به عنوان يك «خط» كينه و خصومت مورد بهره برداري قرار بگيرد.
نكته مهمي كه نامزدهاي هر دو جبهه متحد و جبهه پايداري بايد در آن تأمل ويژه داشته باشند اين است كه دشمن با لطايف الحيل و بصورت مرموزانه خط كينه و خصومت را ميان آنها رهگيري و پيگيري مي كند. يعني تمام نكته قابل اعتنا، روش ها و شيوه هاي پيچيده و چندلايه دشمن است تا رقابت توام با رفاقت ميان اصولگرايان را مورد خدشه قرار دهد و به رقابت توأم با خصومت و لجاجت تبديل نمايد.
اگر «چرايي» دنبال كردن خط اختلاف و تشديد شكاف ميان اصولگرايي با عيار خصومت و لجاجت و بي بصيرتي قابل فهم است و توسل دشمن به اين راه كار در دور دوم انتخابات مجلس نهم پيچيده به نظر نمي رسد اما «چگونگي» آن از سوي دشمن بسيار ظريف و براساس گام هاي شيطاني است و بايد توجه داشت كه دشمن نيز براي عملياتي كردن خواسته هاي خود اتاق فكر تشكيل مي دهد و در اطراف موضوع به بررسي مي نشيند و گاه شيطنت هاي دشمن در اينگونه موارد شبيه حركت مورچه در دل شب و روي سنگ سياه است كه در آن روايت معروف آمده است.
نامزدها و جريان هاي سياسي كه در اين دور از انتخابات شركت دارند نبايد درس هاي دور اول را به فراموشي بسپارند.
اولين درس آن بود كه مردم كاملاً با شناخت و با بصيرت، نامزدهايي را برمي گزينند كه از فضاي تخريب و بي اخلاقي دور هستند. «بي اخلاقي ها» و «تخريب ها»، نه تنها مردم را فريب نمي دهد، بلكه در تصميم آنها براي كنار زدن نامزدهايي كه در اين وادي گام برداشته اند تعيين كننده است.
دومين درس آن بود كه مردم به شدت از چهره هاي جنجال ساز و هياهو كننده كه امور اصلي و فرعي را تمييز نمي دهند فرسنگ ها فاصله گرفتند و نامزدهايي را انتخاب كردند كه تعهد و تخصص آنها، اعتدال و عقلانيت را به همراه داشته است.
درس ديگر در انتخابات دور قبل اين بود كه مردم خود را دربست در اختيار هيچ حزب و جبهه اي قرار ندادند و دست به تلفيق زدند و سعي كردند صلاحيت هر نامزدي را جداگانه مورد ارزيابي قرار دهند.
و بالاخره بايد گفت؛ مردم در دور قبلي همچنانكه در 12 اسفند نشان دادند وظيفه و تكليف خودشان را به نحو احسن به مانند هميشه انجام دادند- تا جايي كه حتي رسانه هاي غربي مانند رويترز اذعان كردند كه پيروز انتخابات، ملت ايران بود- در اين دور از انتخابات نيز قطعاً مردم، 15 ارديبهشت را به حماسه ديگري مانند 12 اسفند مبدل مي سازند. مهم فرداي اين دور از انتخابات است كه فصل خدمت بيشتر و خالصانه تر به مردم شروع مي شود و اين منوط به آن است كه نامزدها و جريان هاي سياسي در فصل رقابت، حد نگه دارند تا فرصت خدمت را در فرداهاي پس از انتخابات از دست ندهند و در اين ميان وظيفه اصولگراها خطيرتر و انتظار از آنها بيشتر است.
حسام الدين برومند
خشم بی بی سی از گسترش «فرهنگ فاطمی»*سند
مرصاد به نقل از جام نیوز، سایت شبکه دولتی بی بی سی روز پنجشنبه 7 اردیبهشت (26 آوریل) در یادداشتی با عنوان "فاطمیه؛ اوجگیری یک سوگواری مذهبی" به قلم "سیاوش اردلان" همکار سابق رادیو فردا و مجری برنامه " نوبت شما" در شبکه بی بی سی، ضمن اشاره به اهتمام بیشتر مردم برای هرچه با شکوه تر برگزار شدن برنامه های سالروز شهادت جان گداز حضرت فاطمه زهرا( سلام الله علیها) تلاش کرد در تحلیلی غیر واقعبینانه و شیطنت آمیز برگزاری چنین مراسم هایی را برنامه های دولتی برای "مشروعیت بخشیدن به حکومت" و "سرگرمیای برای تخلیه هیجانات مردم" بخواند.
بی بی سی در این باره آورده است : «مراسم عزاداریهای حضرت فاطمه[سلام الله علیها]، دختر پیامبر اسلام که به ایام فاطمیه مشهور است، با این احساس در ایران تمام شد که حجم و غلظت سوگواریها اندکی از سالهای گذشته بیشتر شده است.تبلیغات رسمی و گزارشهای منابع خبری در داخل ایران حکایت از آن دارد که روند گسترش این مراسم در سالهای گذشته، امسال به اوج رسیده است.»
این سایت در ادامه مینویسد: «تابلوها و بیلبورد تبلیغاتی در تهران که با بودجه های دولتی برپا شده بودند نشان از آن داشت که تلاشی سازماندهی شده از بالا برای تهییج و ترغیب ایمان داران و باب کردن رویه ای تازه صورت گرفته است.رویه ای که به کمک حمایتها و امکانات حکومتی شاهد کشیده شدن بعضی مراسم حاشیه ای مختص به خرده فرهنگهای خاص مثل "تشییع جنازه نمادین فاطمه"،"پیاده روی فاطمی"،"بدرقه فاطمی".... به جریان اصلی عزاداریها بود.روشن نیست چنین روندی دقیقاً با چه مقدار اقبال در بین توده های مردم مواجه بود.»
بی بی سی اضافه کرد: «این مراسم در این مقیاس گسترده عمدتاً در تهران و قم با حضور طبقات سنتی و متوسط شهری برگزار شد، اما در دیگر شهرها مثل مشهد و تبریز و اردبیل و چند شهر دیگر با مراسم تشییع شهدای گمنام پیوند خورد که هم کاربرد سیاسی پیدا کرد هم تعداد بیشتری از مردم را به خیابانها کشاند.»
بی بی سی که همراه در برنامه های خود ترویج فرهنگ منحط غرب، عرفانهای نوظهور، همجنس گرایی و... را در دستور کار خود دارد در ادامه با ابراز نگرانی از گسترش فرهنگ عزاداری به ویژه در ایام شهادت جا نسوز دخت نبی مکرم اسلام حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در بین مردم ولایتمدار ایران اسلامی در ادامه آورده است: «سوگواری ایام فاطمیه هنوز خیلی مانده تا از لحاظ فراگیری در بین اقشار مختلف جامعه به پای مراسم دیرینه و جا افتاده ای مثل محرم برسد اما در اول راه است. حضور 5 شب متمادی رهبر ایران و دیگر مقامات بلندپایه در مراسم عزاداریهای فاطمی و "شام غریبان شهادت حضرت زهرا [سلام الله علیه]” حکایت از آن دارد که حکومت در صدد تثبیت و توسعه هر چه بیشتر فرهنگ عزاداری به بهانه های مختلف در جامعه ایران است.»
سایت وابسته به شبکه دولتی بی بی سی، که اجرای سیاستهای استعماری دولت انگلیس را در دستور کار خود دارد در تحلیلی شیطنت آمیز هدف از برگزاری چنین مراسماتی از سوی بیت رهبر معظم انقلاب را "مشروعیت بخشی به حکومت" و "سرگرم کردن مردم" میخواند خوانده و مینویسد: « آز آنجایی که حکومت از این فرهنگ برای مشروعیت دادن به خودش استفاده میکند مایل است ببیند این فرهنگ غالب شود، با مفاهیم سیاسی مورد علاقه حکومت گره بخورد و به فرصتی نیز برای سرگرمی و تخلیه هیجانات جامعه بدل شود.»
این سایت که نتوانسته است خشم خود را از فراگیر شدن "فرهنگ فاطمی" در جامعه شیعه ایران فرو نشاند با توهین به مردم عزیز ایران اسلامی برپایی چنین مراسماتی در مناسبتهای مذهبی را باعث افسردگی و افزایش رفتار ریاکارانه از سوی مردم دانسته و مینویسد: «تازه یک ماه از ایام شادمانیهای نوروزی گذشته و جامعه ظرف چند هفته ناگهان به اصطلاح تغییر فاز میدهد. تأثیر این نوسانات روحی بر روان جمعی مردم محتاج مطالعات و بررسیهای کارشناسانه است اما چیزی نیست که بتوان نادیده گرفت.
نوسانات به کنار، قشری از ایرانیان ناراضی و حتی دیندار نیز گلایه میکنند که اصرار به ایجاد حال و هوای عزاداری به دفعات زیاد در تقویم کشور باعث ایجاد افسردگی و تشویق رفتارهای ریاکارانه میشود.»
این در حالی است که مردم ولایتمدار و متدین ایران اسلامی در ایام سوگواری خاندان پاک و مطهر رسول مکرم اسلام حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله و السلم) همواره از جان و دل سنگ تمام گذاشتهاند و حتی در ایامی که شهادت این بزرگواران مصادف با اعیاد ملیای چون عید نوروز گردیده است با ترجیح بزرگداشت یاد و خاطره پیشوایان و امامان خود اعلام کردهاند در آن سال " عید" ندارند و در دید و بازدید های این ایام به جای تبریک سال نو به قاتلان و عاملان شهادت آن بزرگواران لعن میفرستند.
اما در مورد اینکه " عزاداری مساوی با افسردگیست" باید گفت این ادعا یکی از آن دروغ هایی است که افراد جاهل و مغرض بدون ارائه هیچ دلیل مستند و منطقی آنقدر آنرا جدی می گویند که همه باور کنند اما باید در پاسخ به آنها گفت:
۱- اگر عزاداری مساوی با افسردگی باشد باید در ماه هایی مثل محرم و صفر مردم افسرده و بداخلاق باشند.طبعا در یک جامعه ی افسرده ناهنجاری ها ، جرم و جنایت ها بیشتر است. چگونه است که همیشه آمار جرم و جنایت و دزدی و به طور کلی ارتکاب گناه در ماه محرم - که سراسر عزاداری است – کاهش چشمگیر دارد؟ این کاهش هم مربوط به امسال و سال پیش نیست. قبل از انقلاب و در گذشته نیز چنین بوده است.
۲- اگر عزاداری و گریه برای مصائب آل الله(ع) مساوی افسردگی است چرا در احادیث و اخباری که از حضرات معصومین(ع) نقل شده است به عزاداری و گریه برای مصائب ائمه(ع) سفارش شده است؟مگر می شود پیامبر بزرگوار اسلام(ص) و اهل بیت مطهر ایشان، مسلمانان را به امری کسل کننده سفارش کنند؟ علاوه بر این مگر آن بزرگواران- که مصداق انسان کامل و معصوم از خطا و اشتباه بودند- برای مصیبت های دیگر ائمه(ع) عزاداری نمی کردند؟ مگر در احادیث از ائمه(ع) نقل نشده است که هرگاه یاد مصائب حضرت زهرا(س) می شد گریه می کردند؟
۳- به اطراف خود نگاه کنیم. جامعه ی ما - که هر سال بیش از چند ماه عزادار مصائب ائمه ی معصومین(ع) است – افسرده تر است یا جوامع غربی؟ جوامعی که هیچ عزاداری برای آن ها تعریف نشده است.قشر مذهبی ما افسرده ترند یا قشر لامذهب؟
۴- مسئله ی مهمتر اینکه آیا در عقاید مذهبی شیعه اصلا افسردگی جایی دارد؟ شیعه مصیبت حضرت زهرا(س) را یادآور می شود تا بداند که سکوت و بی تفاوتی مردم در برابر آن، باعث مصائب بعدی کربلا شد. شیعه مصائب گذشته ی خود را تجربه ای برای آینده می داند.آینده ای که از آنِ حکومت عدل جهانی حضرت مهدی (عج) است.
درآمدي بر مديريت استراتژيك امام خميني و امام خامنهاي در گسترش موج اسلامخواهي در جهان
اين مقاله از دو بخش كلي تشكيل شده است. بخش اول آن به موضوع «اسلام هراسي» اشاره دارد و بخش دوم آن به مسألهي بيداري اسلامي و گسترش «اسلام خواهي» در جهان. چند روز پيش بخش اول آن منتشر شد (+) و حالا بخش دوم آن تقديم مخاطبين محترم مي شود:
دلايل شكست پروژهي اسلامهراسي
حال سؤال مهم اين است كه چرا و چگونه بر خلاف همهي تحليلهاي رايج تحليلگران و سياسيون غربي، پروژهي اسلامهراسي و اسلامزدايي به موضوع «اسلامخواهي» در جهان منتج شد؟ آيا رسانههاي غربي و بنگاهها و كارتلهاي مالي و معنوي حمايتكننده از اين پروژه، در كار خود كوتاهي كرده و يا كار خود را بهدرستي انجام ندادهاند؟ و يا موضوع چيز ديگري است و علتها را بايد در جاي ديگري جستجو كرد؟
شواهد و مدارك موجود گوياي آن است كه رسانههاي وابسته به «نظام سلطه»ي جهاني نه تنها در اقدامات و اعمال خود عليه اسلام و مسلمانان كوتاهي نكردهاند كه با تمام قدرت و توان خود و هر آنچه كه در چنته داشتند وارد ميدان شده و دشمني با اسلام و مسلمانان را به بالاترين حد خود رساندند كه تنها يك نمونهي آن ماجراي فتنهي 88 در ايران است. پس بايد روند گسترش اسلامخواهي را در جاي ديگري جستجو كرد.
براي تحليل روند گسترش اسلامخواهي ميتوان دلايل و عوامل متعددي را بيان كرد. دلايلي مانند فطرت خداجوي بشر، جهانشمول بودن دين اسلام و توجه به همهي ساحتهاي بشري و پاسخ به نيازهاي همهي جانبهي انسان و... ، اما به نظر ميرسد مهمترين و كليديترين موضوع، «مديريت استراتژيك» امام خميني و رهبر انقلاب در ايجاد، ساخت، حفظ و تداوم فضاي اسلامخواهي در جهان بوده و هست. توضيح آنكه مديريت استراتژيك، علم شناخت، مهار و كنترل «فرصت»ها و «تهديد»ها است. يك مدير استراتژيست بايد محورها و نقاط فرصت و تهديد را به خوبي رصد كرده و با شناخت كامل و دقيق از آنها، در وقت مشخص و معين، بهترين بهره را از آن ببرد. رهبر استراتژيست رهبري است كه هم نقاط آسيبزا و تهديد را به خوبي ميشناسد و هم نقاط قوتزا و فرصت را. در مرحلهي بعد كار يك رهبر استراتژيست آن است كه تهديدهاي بهوجود آمده در سيستم را تبديل به فرصت كرده و از آنها در جهت پيشبرد اهداف و رسالت سيستم و مجموعهي خود استفاده كند.
از اين منظر، دقت و تأمل در رفتار و گفتار امام خميني و رهبر انقلاب اين موضوع را نشان ميدهد كه اين بزرگواران بيش از هر كس ديگري در مدت اين سي سال، فرصتها و تهديدهاي پيش آمده براي انقلاب اسلامي و جهان اسلام را شناسايي كرده و در مواقع لزوم به آن جهت دادهاند. از همين روي آنان توانستهاند تا از تهديدي به نام اسلامهراسي، فرصتي به نام اسلامخواهي بسازند. براي فهم اين نكته شايد بهتر باشد مثالها و مصداقهايي عيني براي آن ذكر كنيم. به عنوان نمونه چندي پيش رهبر انقلاب در جمع روحانيون شيعه و اهل سنّت كرمانشاه، از موضوعي به نام «امواج اسلامخواهي» سخن گفته و براي آن سه دورهي تاريخي بيان فرمودند. توجه به اين سه دوره، ما را در جهت شناخت هر چه بهتر مديريت استراتژيك حضرت روحالله و سيدنا القائد كمك ميكند.
موج اول اسلامخواهي
از نظر رهبر انقلاب موج اول اسلامخواهي مصادف بود با پيروزي انقلاب اسلامي. اگر زماني مك لوهان گفت كه خود رسانه، پيام است، بايد در تحليل انقلاب اسلامي هم گفت خود وقوع انقلاب يك پيام بود. انقلاب اسلامي در ذات خود حامل پيامي به همهي مردم جهان و بهخصوص جهان اسلام بود. پيام بيداري اسلامي و بازگشت به هويت اصيل اسلامي و بومي كه براي قرنها با تحقير غرب و استعمارگران مواجه بود. براي همين بود كه حضرت روحالله از همان اوائل پيروزي انقلاب اسلامي، با پيشدستي بر دول غربي، استراتژي مهم «صدور انقلاب» را بيان فرمودند. امام خميني اتخاذ «استراتژي فعال» در سياست خارجهي جمهوري اسلامي و الگوي حمله به عمق «گفتمان استراتژيك» اردوگاه شرق و غرب را در رأس اقدامات دائمي و اصول اساسي كشور مد نظر قرار دادند. امام بارها و بارها با صداي رسا اعلام كرد كه:
«ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بینالملل اسلامی خود بارها اعلام نمودهایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطهی جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعهطلبی و تفکر تشکیل امپراطوری بزرگ میگذارند؛ از آن باکی نداریم و استقبال میکنیم. ما درصدد خشکانیدن ریشههای فاسد صهیونیسم، سرمایهداری و کمونیسم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفتهایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظامهایی را که بر این سه پایه استوار گردیدهاند نابود کنیم؛ و نظام اسلام رسولالله (ص) را در جهان استکبار ترویج نماییم و دیر یا زود ملتهای دربند شاهد آن خواهند بود.» (10)
استراتژي صدور انقلاب يعني حمله به مواضع آفندي نظام سلطه كه عليه انقلاب اسلامي در حال جريان بود. گرچه در يك نگاهي كليتر، صدور انقلاب در حقيقت همان وقوع انقلاب بود. وقوع انقلاب خود عامل صدور انقلاب بود. موضوعي كه بعدها رهبر انقلاب در سخناني به آن اشاره كردند:
«ما انقلاب را امروز نمىخواهيم صادر كنيم. انقلاب، يكبار صادر مىشود؛ و شد! اينكه مىبينيد امروز در سرتاسر دنيا، گرايش و ايمان اسلامى زنده شده است؛ اينكه مىبينيد ملتها در شمال آفريقا و در خاورميانه و در شرق و غرب كشورهاى اسلامى بيدار شدهاند؛ اينكه مىبينيد جوانان مسلمان در كشورهاى گوناگون به زيباييهاى دين و قرآن رو آوردهاند، همه حاكى از اين است كه انقلاب اسلامى در اوّلِ وقوع خود صادر شده است. ما كه نمىخواهيم بعد از گذشت چهارده سال، تازه به فكر صدور انقلاب باشيم! يك بار انقلاب صادر مىشود و آن هم شد. وقتى كه انقلاب، پيروز شد و خبر و جذّابيت آن، دنيا را پركرد، كارى كه بايد بشود شد. همان كارى كه شما از آن ناراضى هستيد؛ همان كارى كه به خاطر آن زنجير مىجويد و همان كارى كه به خاطر آن خشمناك مىشويد، شده و كار از كار گذشته است! شما هم هيچ كارى نمىتوانيد بكنيد و هيچ كس ديگرى هم نمىتواند كارى بكند. كار از كار گذشته است!» (11)
موج دوم اسلامخواهي
رهبر انقلاب موج دوم اسلامخواهي را همزمان با فروپاشي نظام كمونيستي شوروي ميدانند:
«موج دوم، آن وقتى شد كه نظام ماركسيستى شكست خورد. حتّى در كشورهاى اسلامى، جوانهاى زياد و مردمان بااخلاصِ زيادى بودند كه اميد خودشان را به نظام ماركسيستى بسته بودند؛ فكر ميكردند با تشكيل دولت سوسياليستى خواهند توانست فقر و بىعدالتى و چه و چه و چه را از كشورهاشان دور كنند؛ بعضىهاشان هم واقعا مردمان صادقى بودند؛ بنده بعضى از اينها را ديده بودم؛ چه از مسلمانهاشان، چه از غير مسلمانهاشان؛ مردمان صادقى بودند، اما به اسلام هيچ اعتقادى نداشتند؛ ماركسيست شده بودند براى خاطر اينكه خيال ميكردند در ماركسيسم اميدى براى مردم هست؛ بعد كه ماركسيسم شكست خورد، اينها ديدند نه، فايدهاى ندارد؛ لذا به سمت اسلام آمدند.»(12)
اينكه چه عاملي باعث شد تا اين مردماني كه رهبر انقلاب از آنها سخن گفتهاند، به سمت اسلام گرايش يافتند به نظر ميرسد دليل عمدهي آن استراتژي فعال حضرت روحالله در ماجراي نامه به گورباچف باشد. نامهي حضرت روحخدا در اولين روز سال 1989 ميلادي -11 دي 1367- به «ميخائيل گورباچف»، آخرين رئيسجمهور شوروي، در حقيقت نامهاي بود به تمام كشورهايي كه زير سايهي اردوگاه كمونيسم جمع شده بودند. آن هم درست قبل از آني كه موج دوم اسلامهراسي توسط غرب آغاز شود.
نامهي آن ابرمرد جهان معاصر به رئيسجمهور اتحاد جماهير شوروي در شرائطي منتشر شد كه هنوز اين كشور به عنوان يك مجموعهي واحد برقرار بود و هنوز اين ايدئولوژي كمونيسم بود كه قوانين و قواعد جامعه را سامان ميبخشيد. هنوز جنگ سرد كه چنانچه اشاره شد برخي از تحليلگران از آن به عنوان «جنگ جهاني سوم» ياد ميكنند تمام نشده بود و عمر آن نزدیک به نیم قرن رسيده بود. همچنين هنوز ديوار برلين كه به عنوان نماد جدائي اردوگاه شرق و غرب بود نيز فرو نريخته بود.
البته از يك سال قبل از انتشار نامهي امام، ميخائيل گورباچف دكترين خود در حوزهي مسائل مربوط به توسعهي سياسي موسوم به «گلاسنوست» و نيز راهبردهاي توسعهي اقتصادي خود به نام «پرسترويكا» را كه قرار بود با هماهنگي و همكاري غرب باشد را آغاز كرده بود تا از این طریق بتواند کشتی به گلنشستهی کمونیسم را به حرکت بیاندازد. اما كشورهاي غربي مانند هميشه با خلف وعدههاي خود و عدم مساعدتهاي لازم به دولت گورباچف عملا زمينهي فروپاشي دولت او و در نهايت اتحاد جماهير شوروري را موجب شدند. یعنی موضوعی كه در طول این 45 سال خواست هميشگي آنان بود.
امام خميني به عنوان يك سياستمدار برجسته، همهي اين موضوعات را به دقت زير نظر داشت و ميدانست كه غرب چه نقشهاي براي شوروی كشيده است. او از يك طرف ميدانست كه ايدئولوژي چپ به دليل «ماهيت ماديگرايانه»اي كه دارد عملا قادر به پاسخگويي به نيازهاي موجودي چند بعدي مانند انسان نيست و از طرف ديگر چارهي كار نيز، بر خلاف تصوري كه گورباچف و كابينهي او ميپنداشتند در پناه بردن به نظريات نظام سرمايهداري و الگوهاي ليبراليستي غرب هم نيست. براي همين امام در این نامه، ابتدا به آفت «دينزدايي» در مكتب كمونيسم اشاره كرده و آن را بزرگترين علت فروپاشي شوروي قلمداد كرد.
بلافاصله پس از انتشار نامهي امام، موجي از اظهارات و تحليلهاي مثبت و منفي پيرامون آن شكل گرفت. اما متأسفانه گورباچف و آن دسته از سياسيوني كه ميبايست متوجه منظور امام شوند، نشدند. كما اينكه هشت هفته بعد، هنگاميكه «ادوارد شوارد نادزه»، وزير خارجه وقت شوروي در روز هفتم اسفند 1367 پاسخ گورباچف را در حسينيهي جماران به اطلاع امامخميني رساند، نشان داد بيش از آنكه در صدد تبيين و تحليل محتواي نامهي امام بر آمده باشد سعي كرده تا اقدامات و اعمال خود را توجيه كنند. به همين علت حضرت روحالله پس از شنيدن سخنان شوارد نادزه به او پاسخ دادند:
«انشاءالله سلامت باشند، ولي به ايشان بگوييد كه من ميخواستم جلوي شما يك فضاي بزرگتر باز كنم. من ميخواستم دريچهاي به دنياي بزرگ، يعني دنياي بعد از مرگ كه دنياي جاويد است را براي آقاي گورباچف باز نمايم و محور اصلي پيام من آن بود. اميدوارم بار ديگر ايشان در اين زمينه تلاش نمايند.»
ده سال بعد، يعني در سال 1378 و در سالگرد رحلت روحخدا، گورباچف طي مصاحبهاي با خبرنگار واحد مركزي خبر در مسكو از اينكه به هشدارهاي آن روز بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران بياعتنائي كرده بود، اظهار تأسف كرد. گورباچف در اين مصاحبه گفت:
«مخاطب پيام آيتالله خميني از نظر من، همهي اعصار در طول تاريخ بود». و ادامه داد: «زماني كه من اين پيام را دريافت كردم احساس كردم كه شخصي كه اين پيام را نوشته بود متفكر و دلسوز براي سرنوشت جهان است. من از مطالعهي اين پيام استنباط كردم كه او كسي است كه براي جهان نگران است و مايل است من انقلاب اسلامي را بيشتر بشناسم و درك كنم»
ده سال از نامهي امام گذشت تا گورباچف با تشريح نابسامانيهاي اقتصادي و سياسي روسيه اعتراف كند كه: «اگر ما پيشگوييهاي آيتالله خميني را در آن پيام جدي ميگرفتيم امروز قطعا شاهد چنين وضعيتي نبوديم.» (13)
موج سوم اسلامخواهي
سال 68 روحخدا به خدا پيوست و جايگزين او، مردي از تبار خمين شد. خط او خط امام، و سيرهي او همان سيرهي امام بود. «خامنهاي» به تمام معنا تاليتلو «خميني» بود. رهبر انقلاب در عرصهي بينالملل همان روش امام خميني يعني حمله به عمق گفتمان استراتژيك غرب را سرلوحهي اعمال خود و نظام جمهوري اسلامي قرار داد.
رهبر انقلاب در طول مدت اين بيست سال از ولايتشان، از طرفي با تاكيد بر مسألهي جنبش نرمافزاري و نهضت توليد علم و به تبع آن ساخت مدل نظام اسلامي، موجب رشد فزاينده و جهشي ايران شد و از طرفي ديگر در حوزهي مسائل كلان جهاني، با حمله به مواضع نظام سلطه و توجه به جنبشها و نهضتهاي اسلامي، موجبات بيداري اسلامي و بازگشت هويتي مسلمانان را ايجاد كردند. حالا ديگر دامنهي موج اسلامخواهي «تا قلب اروپا و آمريكا» به پيش رفته است.
موج سوم اسلامخواهي در جهان در حقيقت برخاسته از اتخاذ چنين راهبردي بوده است: نااميدي از نظام ليبرال سرمايهداري و اميدواري به هويت اصيل اسلامي. چنانچه رهبر انقلاب فرموند:
«يك مقطع هم حالا به وجود آمده است؛ مأيوس شدن از ليبراليزم غربى، ليبرال دموكراسى غرب، اقتصاد كاپيتاليستى. مىبينيد چه خبر است؟ ميخواهند اين مسئله را در تبليغات كوچك كنند. واقع قضيه كه كوچك نميشود. در مركز مالى آمريكا، در پايتخت اقتصادى آمريكا، يعنى در نيويورك، آن هم در خيابان وال استريت كه كانون اصلى سرمايهدارى دنياست، هزاران نفر جمعيت جمع بشوند، بگويند ما سرمايهدارى را نميخواهيم. اينها نه مهاجرند، نه همه سياهپوستند، نه از طبقات پائين جامعهاند؛ در ميانشان استاد دانشگاه هست، سياستمدار هست، گروههاى دانشجوئى به اينها پيوستهاند؛ ميگويند ما نظام كاپيتاليستى را نميخواهيم. خب، اين همين حرف ماست؛ ما هم كه از اول گفتيم نه شرقى، نه غربى، يعنى نه نظام كاپيتاليستى، نه نظام سوسياليستى؛ آن سوسياليستىاش بود كه به جهنم رفت، اين هم دارد يواش يواش سرازير ميشود. بعد از اين حادثه، اقبال به اسلام بيشتر خواهد شد. اين هم يك موج ديگر است؛ موج سوم است.» (14)
جمعبندي
نظام سرمايهداري در بدترين شرايط خود قرار گرفته است بهطوري كه حتي استراتژيستهايي چون برژينسكي هم به آن اعتراف كردهاند. چند ماه پيش برژينسكي در مصاحبهاي كه توسط شبكهي CNN تنظيم شده بود در پاسخ به اين سؤال كه «آیا این تظاهرات و قیامها به افول تاثیر آمریکا در منطقه میانجامد؟ آیا اهرم قدرت ما در این منطقه کمتر از سالهای پیش شده است؟» جواب داد: «من فکر میکنم در حقیقت ما با افول قابل ملاحظهي قدرت آمریکا در منطقه مواجه هستیم و شاید این آغاز یک مرحلهای است که در آینده مردم از آن به عنوان دومین مرحله حیاتی خروج ضد استعماری منطقه پس از جنگ جهانی اول و دوم یاد خواهند کرد».
در اجلاس «راهبردی آتلانتیک» نيز كه همه ساله در واشنگتن برپا ميشود و در آن مقامات برجسته و استراتژیستهای بزرگ آمریکایی و اروپایی چون «هنری کیسینجر»، «رابرت اسکوکرافت»، «جیمز جونز» (مشاوران ارشد امنیتی رؤسای جمهور آمریکا)، «لئون پانِتّا» (وزیر دفاع آمریکا)، رئیس سازمان اینتلیجنت سرویس انگلیس و مسوولان سازمانهای اطلاعاتی فرانسه و اسرائیل شركت ميكنند، هنري کیسینجر از شرایط کنونی غرب ابراز نگرانی کرد و در حالی که عصبانی به نظر میرسید، پرسید: باید دید چه حماقتی کردهایم که آمریکای ابرقدرت ۲۰۰۱ را به شرایط شکنندهي امروز کشاندهایم؟ سايت شبكهي «دویچه وله»ي آلمان كه اين جلسه را گزارش ميكرد در ادامه نوشت: «در اجلاس راهبردی آتلانتیک به تحولات جاری در کشورهای اسلامی خاورمیانه و شاخ آفریقا و دشواریهایی که آمریکا و اروپا با آن روبرو هستند اشاره شد و آقای هنری کیسینجر نتیجه گرفت باید بپذیریم که مسیر تاریخ جهان در حال تغییر است» (15)
نظرات شما عزیزان: